نويسنده: احمد ضابطي جهرمي





 


در سال 1350 گروه ايراني پژوهش هاي باستان شناسي در دشت لوت، در مشرق شهداد کرمان ( که نام باستاني اش خبيص بوده )، آرامگاهي کشف کرد که مربوط به پنج هزار سال پيش است. در کاوش هاي اين آرامگاه، درفشي يافت شد که بي گمان مي توان آن را کهن ترين درفش جهان دانست. نظر به اهميت و ارزشي که اين درفش از جنبه هاي باستان شناسي هنر ايران دارد، همچنين نقش شيرهايي که روي آن حک شده، شرح جزييات آن را مي آوريم:
« اين درفش صفحه اي است فلزي و از جنس مس و مربع شکل که اندازه ي هر ضلع آن 25 سانتي متر است و بر پايه اي فلزي به درازاي 119 سانتي متر استوار شده، کنده کاري هاي روي آن نشاني است هم از هنر ارزشمند ايرانيان در پنج هزار سال پيش و هم از پرستش خدايان، الهگان، نمادها و آيين هاي نيايشي مردم ايران آن عصر، در وسط درفش الهه اي بر مسندي نشان داده شده است، در برابر او سه زن ديده مي شوند که چهار زانو روي زمين نشسته اند. درميان الهه و اين سه زن، خورشيدي به صورت گلي با چند پر نمايان است. پشت الهه، نقشي است از زني در حالت ايستاده. در زيرنقش زن ها، طرف راشت صفحه، باغي چهارگوش و شطرنجي ديده مي شود که در کنار آن دو درخت خرما روييده است. در طرف چپ درفش، زير پاي زني که ايستاده، درخت خرماي ديگري با شاخه هاي انبوه ديده مي شود. در پايين درفش، گاوي با شاخ هاي بلند کماني شکل و در وسط، تصوير دو شير نقش شده است. شيرها در حالت حمله اند. در لبه هاي پايين و بالاي درفش دو رديف نقش برجسته ي زنجيري مي بينيم که ابي روان را در جويباري نشان مي دهد. هر چهار ضلع درفش درون قابي از فلز ضخيم قرار دارد که با دو حلقه به پايه ي بلند فلزي درفش بسته شده اند تا صفحه ي درفش بتواند با وزش باد در طول محور پايه حرکت کند و حالتي مانند به اهتزاز درآمدن به خود بگيرد. بر بالاي پايه ي درفش پيکره اي فلزي از يک شاهين بال گشوده ديده مي شود. »(1)
معني نمادهاي بصري اين درفش ايراني پنج هزار ساله امروز براي ما کاملاً روشناست، به علاوه خود درفش گوياي اين است که در دوران پيش از تاريخ، ايرانيان نخستين مخترع پرچم بوده و از آن در آيين هاي مذهبي و در نبردها استفاده مي کردند. در موزه ي ايران باستان، جامي طلايي با نقش دو سر شير، پشت به يکديگر، وجود دارد که از گورستاني در کلاردشت مازندران متعلق به ده قرن پيش از ميلاد کشف شد؛ بدن شيرها نيم برجسته، اما سر آن ها تمام برجسته ( سه بعدي ) است. همچنين مجسمه اي از سر يک شير،از جنس خمير سنگ لاجوردي از تخت جمشيد ( قرن 5 و 6 ق.م. ) به دست آمده که در موزه ي ايران باستان نگه داري مي شود.
علاوه بر اين نمادهاي طبيعي کهن ايراني، که هزاران سال است در آثار هنري، ادبي و فرهنگ ايران حضور دارند، نمادهاي ديگري نيز روي درفش شهداد ديده مي شود: شير ( مظهر پاسداري، شجاعت، جنگاوري و علاومت مهر )، خورشيد، گاو، شاهين، نخل ( درخت زندگي ) و الهه ي مادر ( و نيايش کنندگان او ).
فضاي تجلي عمده ي اين نمادها، به خصوص شير، گاو و در هنر ايران باستان، تخت جمشيد است.
در برخي از مهرهاي زمان اشکانيان و ساسانيان نقش شيرديده مي شود. در پرستشگاه مهر در شهر باستاني دورا اروپوس، واقع در بين النهرين، در يک نقاشي ديواري، خداي مهر را که جامه ي پارتي ( اشکاني ) به تن دارد باتير و کمان و سوار بر اسب در حال شکار شير، گوزن و گراز مي بينيم، با آن که اين شهر در تصرف رومي ها بوده، اما شيوه ي نقاشي پرستشگاه، بيش تر شيوه و فضاي زندگي اشکانيان را نشان مي دهد.

نقش شير روي پرچم و سکه هاي ايران

يکي از زيباترين مهرهاي مربوط به عهد ساسانيان، شيري را در حالت ايستاده نشان مي دهد، بالا کمر شير، ستاره اي حک شده که نشانه ي خورشيد است. ترکيب شير و خورشيد نيز روي بسياري از قاليچه هاي شيري عشاير فارس ديده مي شود. در بسياري از دست بافت هاي لرستان امروزي نقش شير و ديگر حيواناتي را مي بينيم که شباهت زيادي به اثار برنزي اجدا سه هزار سال قبل آن ها دارند. اين گونه شباهت ها به خصوص درباره ي شير زياد به چشم مي خورد. گرچه شير و خورشيد رسماً در زمان محمد شاه قاجار و از سال 1252 هجري قمري نشان پرچم ايران شد(2) اما نقش آن کم و بيش درتمامي طول تاريخ تمدن ايراني به چشم مي خورد و ريشه هاي باستاني آن از آيين ميترا آمده است، زيرا شير جزئي از اين آيين است و خورشيد هم مظهر همان ميترا يا مهر است. به همين سبب اين نقش هيچ ربطي به ابداع و يا به خواست يک پادشاه و يا يک سلسله ي شاهي ندارد و با نشان يا نماد سلطنت هاي ايراني نيز کاملاً نامربوط است.
« کلاويخو ( جهان گرد و سفير حکومت اسپانيا در اواخر قرن 4 و اوايل قرن 15 ميلادي ) در سفرنامه ي خود راجع به سفر به دربار امير تيمور ذکر مي کند که بر روي ديوار يکي از عمارت هاي سمرقند، نقش شير و خورشيد را ديده است. هنوز هم باقي مانده ي نقش شير و خورشيد بر سر در گور امير در سمرقند به جا مانده است. »(3)
انگلبرت کمپفر، سفير سوئد در دربارشاه صفي دوم، در سفرنامه ي خود مي نويسد: « بالاي دروازه ي دوم حرم سراي شاه، که اين دروازه تمام به رنگ آبي کاشي کاري شده، خورشيد بزرگي است که از آن اشعه ي طلايي دايره وار ساطع مي شود. اين نشانه ي اسرارآميز قدرت نامحدود، در جنگ نيز پيشاپيش قوا حرکت داده مي شود. در بقاياي بناهاي ايران قديم نيز نقش شير که آن را در سنگ حک کرده اند، اندک نيست. اين رمز از ديرباز با پادشاهان ايران ارتباط داشته، ولي در نشان ها اغلب آن را به همراه خورشيد نمايانده اند. در اين نشان ها، اغلب شير، خورشيد را در دهان باز خود نگه داشته است. اين تصاوير نيز انواع و اقسام مختلف دارد، ولي چيزي که در همه مشترک است اين است که همواره شير را در حال قيام و مغرور نشان مي دهد. از آن جا که در ايران هنوز هم شاه را برادر خورشيد مي نامند، پس، از اين که در مدخل حرم تصوير خورشيد رانقش کرده اند، نبايد در شگفت شد. »(4)
در آغاز اين فصل، از درفش مربوط به پنج هزار سال پيش با نقش شير و خورشيد، که در منطقه ي شهداد کرمان يافت شده، سخن به ميان آمد، در شاهنامه نيز به مواردي بر مي خوريم که پرچم هر پهلواني با تصوير جانور يا نشانه و مظهر طبيعي خاصي، از جمله شير يا خورشيد، مزين شده است؛ مثلاً شير علامت ويژه ي درفش هاي چند پهلوان، از جمله درفش گودرز کشوادگان، بوده است:

 

دگر گفت سرخ پرده سراي *** سواران بسي گردش اندر به پاي

يکي شير پيکر درفشي به زر *** درفشان يکي در ميانش گهر

چنين گفت کان فر آزادگان *** جهان گير گودرز کشوادگان(5)

نقش شير بر پرچم ها و علم ها در ايران قديم تا آن جا رايج بوده که مولوي سروده:

ما همه شيران ولي شير علم *** حمله مان از بادباشد دم به دم(6)

پيش از مولوي، نظامي گنجوي و فخر الدين اسعد گرگاني اشعاري سروده اند که شاهدي است بر همنشيني شير با خورشيد روي درفش هاي ايرانيان. نظامي سروده است:

خورشيد درفش، ده زبانه *** چون صبح دميدهدم به شانه...

هر شير سياه کايستاده *** چون مار سيه دهان گشاده

شيران سياه در دريدن *** ديوان سپيد در دويدن(7)

فخر الدين اسعد گرگاني سروده:

چو سروستان شده دشت از درفشان *** چون ديباي درفشان مه درفشان

فراز هر يکي زرين يکي مرغ *** عقاب و باز با طاووس و سيمرغ

به زير ماه شير آبگون رنگ *** تو گفتي شير دارد ماه در چنگ(8)

اما چگونه اين دو نماد ( خورشيد و شير ) درکنار يکديگر قرار گرفته اند؟ « حدس زده اند که شايد يک پادشاه طالعش برج اسد بوده، و او صورت طالع خود را بر سکه ها نقش زده است. اما حقيقت اين است که ميان برج اسد و آفتاب رابطه اي عملي و نجومي برقرار است. بدين ترتيب که در عرف منجمين، برج اسد ( شير )، خانه ي خورشيد است، زيرا هر يک از بروج دوازده گانه يک يا دو خانه ي مخصوص داشته اند... .
بعد از صفويه، قراين وجودنقش شير و خورشيد، کم، و گاهي نيز قطع شده، تا اين که سرانجام در دوره ي قاجاريه و دقيقاً از سال 1280 قمري، يعني از زمان ناصر الدين شاه، نشان رسمي ايران شده است. از اين دوره، شير به پاخاسته(9) و شمشيري که نشاني از ذوالقفار حضرت علي ( عليه السلام ) است نيز در دست دارد. از اين تاريخ، اين علامت به عنوان نشان کامل يافته ي ايران بر پرچم و سردر ادارات و گاه سکه ها و روزنامه ها و نشان ها جاي خود را باز مي يابد. تا اين که سرانجام بعد از انقلاب اسلامي و در سال 1359، آرم پرچم جمهوري اسلامي ايران، يعني نام جلاله ي الله به صورت يک گل ( لاله ) رسماً جاي نقش شير و خورشيد را [ در مرکز پرچم ] مي گيرد. »(10)
« نکته ي ديگري را که ميبايد... بازنمايم آن است که شيرهاي شير و خورشيد پيش از زمان محمد شاه بي يال بوده و از زمان اوست که به پيروي از پيکر نگاري هاي اروپا، شير را يال دار گردانيده اند. در اين باره گفته شده: شيرهاي ايران چه نر و چه ماده، بي يال مي بوده اند، نه همچون شيرهاي افريقا که نرهاشان يال دارند و ماده هاشان بي يال اند. »(11)
قديمي ترين سکه اي که تصوير شير بر آن ديده شده، سکه اي است که استاتر يا دوريک نام دارد و در موزه ي بريتانا نگه داري مي شود « و در سال 333 قبل از ميلاد به نام مازايوس ( ساتراپ و فرمانرواي ) ايراني در کيليکيه به ضرب رسيده است. چنان که مي دانيم کيليکيه ( سيليسي فرانسوي ها ) کشوري بوده در اسياي صغير که جزو قلمرو هخامنشيان به شمار مي رفته است، و مازايوس ( مازه ) همان سرداري است که درموقع حمله ي اسکندر ( سال 333 ق.م. ) همراه داريوش سوم بود و ... اين فرد براي حفظ مقام، شرافت را زير پا گذاشت، به ايران خيانت کرد و به استقبال اسکندر شتافت و اسکندرهم اين سردار داريوش سوم را، که ناجوانمردانه تسليم شده بود، به حکومت بابل گماشت و او سکه اي در آن زمان به نام خود ضرب کرد که در پشت آن نقش شيري در حال راه رفتن ديده مي شود. »(12)
« از دوره ي مغولان، از غازان خان و سلطان محمد خدابنده سکه هاي مسين با نقش شير و خورشيد در دست است. از عصر صفويه نيز سکه هايي با همين نقش به دست آمده است... تا آغاز حکومت قاجاريان شکل شير و خورشيد اين حال را داشته که به روي سکه ها و درفش ها نگاشته مي شد و در زمان فتحعلي شاه به صورت يک نشان دولتي درآمده، سپس در زمان محمد شاه، شکل ذوالقفار را برگزيده و به آن افزوده اند. »(13)
« در جنگ هاي ايران و روس، عباس ميرزا، وليعهد فتحعلي شاه، در تبريز يک نوع مدال نظامي ( نشان جلادت ) ايجاد کرده بود که به سربازان و سرداراني که در جنگ جان فشاني و دليري کرده بودند، اعطا مي کرد. در يک طرف اين نشان دليري، نقش شير و خورشيد حک شده بود. »(14)

تصوير شير در نقاشي و فرش ايران

مضمون شير و تصوير آن در هنر نقاشي سنتي ايران ( مينياتور ) جايگاه ويژه و بارزي دارد و اغلب، شير را در صحنه هاي زير در اين نقاشي ها مي توان ديد:
1. شير در شکارگاه ( با حيوانات ديگر )
2. شير در حال شکارشدن ( صحنه ي شکار شير به تنهايي )
3. شيردرحال شکار کردن ( حمله ي شير به حيوانات ديگر )
صحنه ي شکارگاه، فضاي مشترک و مکرر در قالي و نقاشي سنتي ايران است و در بسياري از فضاهاي شکار، در ميان صحنه يا در گوشه اي از آن، شيري که تير خورده، کشته شده يادر حال فرار يا جدال با يک سوار يا يک شکارچي نيزه يا شمشير به دست است، ديده مي شود. ( حيوانات ديگري نيز در صحنه ي شکارگاه ديده مي شوند. ) نمونه ي آن صحنه ي شکار از کتاب ظفرنامه ي شرف الدين علي يزدي ( مکتب تبريز، 1529 م. ) است که در آن شيري به يک اسب سوار حمله ور شده و ببري در حال حمله به يک پياده و يک پلنگ ( يا يوزپلنگ؟ ) روي صخره هاي شکارگاه ديده مي شوند. جزئي از صحنه ي شکارگاه در فرشي از عصر شاه طهماسب صفوي ( قرن 16 م. )، صحنه ي شکار شيراست. « درميان قالي هاي جهان، به عقيده ي برخي از صاحب نظران، اين نفيس ترين و ريز بافت ترين فرشي است که از دوره ي صفوي باقي مانده است. سيسيل ادواردز درکتاب قالي ايران متذکر شده که: صحنه ي شکار بيش تر کوشش انفرادي شکارچيان را مجسم مي کند. شکارچيان که سوار بر اسب و مجهز به نيزه و شمشير و تير و کمان اند، با تهور و شوق زياد حمله مي کنند. ... اجتماعي است از شير، پلنگ، گرگ، خرس، آهو، گورخر، شغال و خرگوش. در نمايش اين شکارگاه، آداب و سنن ايرانيان در شکارکاملاً نمايان شده است، زيرا در ايران، اغلب شکار را مي رانند و براي شکارچي آماده مي سازند تا او زياد دچار خستگي نشود. »( 15)
نخستين صحنه از نقاشي هاي شاهنامه ي شاه طهماسب صفوي، مجلس ديدار کيومرث با حيوانات است که دو شير ( بدون يال، دقيقاً مشابه شيرهاي نر بومي ايران ) در پيش پاي کيومرث آرميده اند، مردي از خاندان کيومرث شيري را در آغوش گرفته و شير نر ديگري در حال غرش است.
در مجلسي ديگر که هوشنگ انتقام خون سيامک ( پدرش ) را از ديوها مي گيرد، شيرها در حال کشتن و دريدن ديوها ديده مي شوند. درمثنوي مهر و مشتري شمس الدين محمد عصار تبريزي ( وفات، 783 هـ. ) صحنه اي از شکار شير ديده مي شود که در آن شاهزاده مهر با ضربه ي شمشير، سر شيري را از تن جدا مي کند.
در صحنه اي از نقاشي هاي جالب کتاب منافع الحيوان، اثر ابن بختيشوع، نيز يک شير نر و ماده در حال ليسيدن يکديگرند.
يکي از مضامين اصلي مينياتورهاي ايراني، مضمون يا موتيف موسوم به گرفت و گير است و آن، نقاشي صحنه هايي است که معمولاً شيري با يک گاو، گوزن، گورخر يا اژدها درگير شده يا اين که شير را در حال شکستن يا دريدن حيوان ديگري مي بينيم، به عبارت ديگر، شير خود در نقش شکارگر ظاهر مي شود.(16) ( ( البته مضمون گرفت و گير در نقاشي ايراني، که عمدتاً قهرمان اصلي اش شير است، گاهي فراتر مي رود؛ مثلاً صحنه ي درگيري يک اسب با اژدها- معمولاً مينياتورهاي نبرد رخش با اژدها- و نظاير آن را مي بينيم. )
مضمون گرفت و گير در نقاشي هاي دوره ي صفويه فراوان است، اما سابقه ي آن به اواخر دوره ي تيموريان مي رسد و از همان زمان تا عصر قاجار در نقاشي ايران امتداد يافته و در بيش تر هنرهاي دستي عصر قاجار، از جمله کاشي کاري ها، منبت کاري ها، به صورت يک مضمون تزييني درآمده است. مثلاً از آن دوره صندوقچه هاي چوبي در دست است که صحنه هاي حمله ي شير به يک گاو ( يا گوزن ) به تکرار روي چوب کنده شده اند. حتي روي گچ بري ساختمان هاي عصر زنديه در شيراز، از جمله در ارگ کريم خاني، چنين صحنه هايي را مي توان ديد. ( تا آن جا که گرفت و گير به صحنه ي حمله ي شير به گاو مربوط مي شود، بايد گفت که سابقه ي اين مضمون باستاني در هنر ايران به نقوش عهد هخامنشي در تخت جمشيد و تجسم ان بر ديواره ي پلکان کاخ آپادانا باز مي گردد. )
« جنگ شير و گاو نر در نقش برجسته ي پلکاني شمالي کاخ آپادانا دردوران خشايار اول ( ابتداي قرن 5 ق.م. ) نشان مي دهد که [احتمالاً] مأخذ نقش از بين النهرين است. تکرار زياد اين نقش در تخت جمشيد و به طور کلي در هنر هخامنشي، حاکي از اهميت شير ( شجاعت ) و گاو نر ( حاصل خيزي و باروري ) در زندگي آريايي هاست. »(17) نقاشي مينياتور کتاب کليله و دمنه ي بايسنقري ( مکتب هرات، 1430 م. )، که در آن شير گاوي را مي درد، طوري طراحي شده که يادآور نقش سنگي حمله ي شير به گاو ( مکتب شيراز، 1435 م. ) يادآور همين موضوع است. درکاشي کاري هاي عمارت هشت بهشت اصفهان ( عصر صفويه ) ،اين مضمون، همچنين تصوير شير، مکرر نقش شده است.
در تشعيرهاي دوره ي تيموري و صفوي نيز مکرراً نقش شير ديده مي شود. ( تشعير که از شعر مي ايد به نوعي نقاشي در هنر ايران گفته مي شود که هنرمندان ايراني با رنگ طلا، نقوشي از حيوانات، اعم از جانوران درنده و چرندگان و پرندگان را با گل و بوته در حواشي متون ادبي، اخلاقي و مذهبي مي کشيدند. ) يکي از نقاشي هاي باقي مانده از دوره ي صفويه اثري است منسوب به کمال الدين بهزاد که يک شير نر ايراني را در حالت نشسته نشان مي دهد. اين نقاشي اکنون در موزه ي توپکاپي ترکيه نگه داري مي شود.(18)
از زمان صفويه که شيعيان در ايران قدرت سياسي و حکومتي را در دست مي گيرند، و مذهب شيعه، مذهب رسمي ايرانيان مي شود، علاقه و ارادت شيعيان به حضرت علي ( عليه السلام ) در نشانه هاي ملي، دولتي و هنر ياراني نيز متجلي مي شود. ( ازجمله تصوير ذوالقفار آن حضرت، روي پرچم ها و درفش هاي صفويه مي ايد، و بعدها، در عصر قاجاريه، شمشير را به دست شيري که روي پرچم است مي دهند. »(19)
از اين زمان، در هنر ايران نيز نوعي « نقاشي- خط » به وجود مي ايد که از عبارت « ناد علي مظهراً عجايب » الهام گرفته شده و با اين عبارت- که مدح آن حضرت است- خطي را نوشته اند که شبيه شکل شير درآمده است.
هنرمندان شيعه، به مناسبت لقب حضرت علي ( عليه السلام ) ( شيرخدا يا اسدالله ) تصوير شير را در کنار تمثال آن حضرت قرار داده اند و تمثال هايي که از دوره ي قاجاريه تا امروز باقي مانده، شيرنري را نشان مي دهد که در پيش پاي ايشان آرميده است و حضرت نيز ذوالقفار را روي زانو دارد. ( شيرهاي موجود در اين تمثال ها، شباهت زيادي به شير نر آفريقايي دارند که از يال هايي انبوه برخوردارند، اما در نقاشي ها و سکه هاي عهد صفويه و قاجاريه، هنرمندان و طراحان به اين نکته توجه داشته اند که شيرهاي نر ايران، کم بال ترند. ) لقب حضرت علي ( عليه السلام ) شير خدا سال ها قبل از صفويه در ادبيات عرفاني ايران، از جمله در مثنوي مولوي، آمده است:

 

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت *** شير خدا و رستم دستانم آرزوست

به همين مناسبت در نقاشي هاي منظومه ي ( مثنوي ) خاوران نامه تأليف ابن حسام ( 830 هـ. ) که موضوع آن، سفرها و جنگ هاي حضرت علي ( عليه السلام )، به همراه مالک اشتر، و حمله هاي ايشان به سرزمين خاوران است، تصاوير شير ديده مي شود.

فرش عشايري با نقش محوري شير

يکي از جالب ترين انواع فرش هاي ايراني، فرش هايي موسوم به طرح ايلاتي ( طرح ايلي ) است که از قديم ترين و اصيل ترين طرح ها در هنر فرش بافي ايران بوده است و محصول الهام و تأثيرپذيري فرش بافان بومي از طبيعت و محيط زندگي پيرامون آن هاست. از جمله ي اين فرش ها، قاليچه هياي است که به نام قاليچه هاي شيري فارس معروف است و در زير مجموعه ي فرش هاي عشايري ايران قرار مي گيرد که زنان ايل قشقايي آن ها را مي بافته اند و امروز کم تر ديده مي شود و آن ها فرش هايي از اين نوع را ببافند. سلطان جانوران، شير، مرکز ثقل طرح و نقش اصلي اين قالي هاست. ان ها شير نر را نماد مناسبي براي بيان دليري و مردانگي افراد ايل و رهبران خود دانسته اند، زيرا از شر ماده به تنهايي اثري در اين فرش ها نيست، اما گاه انديشه و نقش اصلي، يعني شير نر، با انديشه هاي ديگري در نقش فرش تلفيق مي شود و مثلاً يک يا چند ماده شير به صحنه مي ايند يا اين که قلاده اي بر گردن شير گذاشته شده يا آن که حيوانات ديگري مانند شتر، اسب و پرندگان، شير نر را همراهي مي کنند. همچنين طرح زمينه ي قالي هميشه يکسان نيست، مثلاً قالي شيري مي تواند ترنج و لچک هم داشته باشد.
براي درک ريشه هاي تاريخي اين قاليچه ها، مسلماً هم جواري يا واقع بودن محل زندگي تيره ها و خانوارهاي ايل قشقايي را در يکي از مهم ترين زيستگاه هاي باستاني شيرايران، يعني دشت ارژن و کام فيروز در فارس، بايد اصل قرار داد، چون راز هم بستگي اين مردم و هنر آن ها با شير، در همين مطلب و در رابطه ي آن ها با طبيعت پيرامونشان نهفته است.
حتي با نگاهي گذرا به آثارگوناگون هنري ايران در ادوار مختلف، که در آن ها از تصوير يا نقش شيراستفاده شده ( پرچم، سکه، نقاشي، تزيينات معماري، از جمله کاشي کاري و گچ بري، پيکرتراشي، حجاري، نقش برجسته، صنايع دستي و فرش ) متقاعد خواهيم شد که شير يکي از محبوب ترين و بادوام ترين موضوعات در اغلب هنرهاي ملي ايران بوده است.

مجسمه هاي سنگي شير

در بسياري از شهرها و روستاهاي ايران، به ويژه در مناطق جنوبي ( فارس و خوزستان )، شيرهاي سنگي وجود دارد » که در زمان هاي کهن نمادي از نيروي آناهيتا، فرشته ي باروري و آب بوده اند و در پرستشگاه هاي ناهيد عموماً چند شير سنگي نگاه داري مي شده است. درمناطقي از ايران، دوشيزگان به هنگام شب چهار شنبه سوري، آيين هاي نيايشي با تنديس شير دارند. در اين مراسم دختران روي تنديس شير مي نشينند و از زير دست و پاي آن چندين بار مي گذرند و پشت و شکم آن را نوازش مي کنند و از آن مراد مي طلبند و فرزندان نيرومند مي خواهند. اين وظيفه در شهرهاي جديد مانند تهران، که در آن ها تنديس شير يافت نمي شود، به عنصرنگهبان و نيرومند ديگري انتقال يافته و آن توپ ( جنگي ) است؛ توپ مرواريد که در تهران، در زمان هاي پيشين، دختران دم بخت پيش از نوروز از آن حاجت مي طلبيدند. »(20) کارگذاشتن شيرهاي سنگي روي قبرها، البته منحصراً قبرمردان، نيز مي تواند يکي از رسوم کهن و تاريخي ايرانيان باشد، زيرا در گذشته در بسياري از نقاط ايران، به ويژه در نزد ايلات بختياري، لر، آذربايجان و بيش تر مناطق استان فارس، اين رسوم رواج داشته است. با اين که در قرن گذشته شيرهاي بومي استان فارس نابوده شده اند، هنوز هم در برخي از قبرستان هاي شهرستان ها و روستاهاي اين استان، از جمله قبرستان دشت ارزن- بين راه شيراز و کازرون- و قبرستان دشت روم در نزديکي ياسوج و در بسياري از قبرستان هاي بختياري، بقاياي شيرهاي سنگي به چشم مي خورد. اين سنت، يعني کارگذاشتن مجسمه هاي شير، همچنين کندن نقش شير روي سنگ گورها، با نابودي نسل شري و منسوج شدن بافتن گبه هاي شيري فارس، به تدريج فراموش شده است. تاريخ حک شده روي برخي از شيرهاي سنگي موجود در بيش از سه قرن مي رسد. سفرنامه اي از يک جهانگرد آلماني به نام کارستن نيبور در دست است که در عهد کريم خان زند ( در سال 1765 م. ) به ايران سفر کرده است. نوشته ي او از جنبه ي رابطه ي حک نقش شير بر سنگ گور و کشتي پهلواني، شايان توجه است.
« اگر کسي ثابت بکند که در يکي از پايتخت هاي اسلامي، مثلاً اصفهان، شيراز، استانبول يا دهلي، اعلام کرده است که او در روز معيني با قوي ترين مردان کشتي خواهد گرفت و هيچ کس براي مبارزه آماده نشده است، در اين صورت مي تواند تصوير شيري را روي سنگ قبرش نقر کند. من در شيراز به دو تا از اين قبر ها برخوردم. يکي از اين قبرها در گورستاني بود که درکنار باغي که کريم خان ساخته بود، قرار داشت و ديگري در شاه چراغ. من اول فکر مي کردم که اين گورها متعلق به مردان بزرگي است که شجاعت خود را در جنگ يا شکار شير نشان داده اند. کسي چه مي داند که دانشمندان بزرگي که اثار باستاني را مورد بررسي قرار داده اند، به کرات دچار چنين اشتباهي نشده اند. »(21)
« قديمي ترين شيرهاي سنگي موجود هنوز در برخي امام زاده ها و معابر شهر اصفهان ديده مي شوند. از جمله بايد از شير سنگي امام زاده محمد و دو شير سنگي طرفين پل خواجو يادکرد. شيرهاي سنگي زير پل خواجو احتمالاً در سال هاي اخير از قبرستان تخت پولاد که تا نيم قرن گذشته تعداد زيادي شير سنگي در آن موجود بوده است، به زير پل انتقال داده شده اند. تاريخ ساخت شيرهاي فوق به زمان صفويه مي رسد و باز با توجه به قدمت شيرهاي سنگي هم که خوشبختانه در سرزمين هاي عشايري باقي مانده است، مي توان پذيرفت که به کار گرفتن شير به صورت همه جانبه و عموميت دادن آن در بعد از اسلام، دوباره از عصر صفويه شروع شده باشد. زيرا شکل شير در اين زمان روي قالي ها و دست بافته ها و سکه ها و بالاخره قبر شجاعان مي آيد. يکي از شيرهاي سنگي که خوشبختانه سالم مانده، شير نسبتاً بزرگي است که در قريه ي دزک بختياري باقي مانده است و تاريخ آن به 1053 هجري قمري مي رسد. شير سنگي ديگر شير بزرگي است در قبرستان دشت روم در نزديکي ياسوج که عمري دويست ساله دارد. براي پيدا کردن نسبت کار گذاشتن شير سنگي روي قبر، بايد به گذشته هاي بسيار دور رفت. »(22)
اما کهن ترين تنديس شير در ايران، شير اکباتان است. از اکباتان باستاني ( همدان کنوني ) که مرکز فرمانروايي و پايتخت تابستاني هخامنشيان بوده و مورخان دنياي باستان ( هرودت و پلي بيوس ) شکوه، زيبايي و ثروت آن را بسي تعريف کرده اند، تنها بقاياي اندکي بر جاي مانده که از جمله ي آن ها پيکره ي بزرگ شير سنگي است که بر يکي از دروازه هاي اين شهر، معروف به دروازه ي شير، قرار داشته است. بقاياي اين سنگ شير يا شير سنگي، اکنون در جنوب شهر و در کنار جاده ي قديم همدان- ملاير بر پشته اي واقع شده است.
« به نظرهرتسفلد، شير مزبور اثري از دوران مادي يا عصر پارتي است، کوست و فلاندن و جکسن به خوبي متوجه شده اند که حالت اصلي شير، نه به طور خوابيده، بلکه به صورت نشسته بوده است. ...اين تنديس از صدها سال پيش، از احترام بسيار برخوردار بوده و طلسم شهر همدان به شمار مي آمده است. ... برخي آن را از دوره ي کيقباد- پادشاه افسانه اي عهد باستان در شاهنامه- دانسته اند و گفته اند که شيرهمدان را او به عنوان طلاسم از براي دفع سرما، يا به جهت حفاظت از شهر، فراهم کرده است. ...در سده ي دهم ميلادي دوبار خواسته اند آن تنديس را بربايند. نخست مکتفي، خليفه ي عباسي ( 908-902 م. )، خواسته است آن را به بغداد منتقل کند، اما همداني ها به اين کار اعتراض کرده اند، زيرا نمي خواستند طلسم شهر را از دست بدهند. سرانجام، خليفه از اين اقدام به سبب دشوار بودن راه منصرف گرديد... در سال 938 ميلادي نيز پيش امد ديگري براي شير سنگي همدان رخ داد. مرداويج زياري، امير گيلان، آن شهر را تصرف کرد و در نظر داشت شير را از آن جا ببرد يا آن را متلاشي کند تا بتواند شهر همدان را ويران سازد. قرار بود شير را به ري منتقل کند، اما چون اين کار ميسر نشد، دستور داد پاهاي جلويي شير را با پتکي گران بشکنند. بدين سان، مي توانيم بر حسب گزارش هاي مسعودي و قزويني، تاريخ دقيق ناقص شدن شير را معين کنيم. ...
احترام اين تنديس نگهبان شهر، روزگاري درازا ادامه داشته است، اما شير مزبور از سوي زنان بيش از همه مورد احترام است. زنان نيازهايي با او به جا مي اورند، سرش را روغن خوش بو يا عسل و يا شيره مي مالند و سنگ هاي کوچک يا بازمانده هاي خوراکي در جوف هاي ريز و درشت- که درپشت شير هست- مي گذارند. »( 23)
تنديس شير همدان از سنگ قهوه اي رنگي است که درازاي آن به 3/56 متر مي رسد. اين تنديس داراي پيکري باريک اما ورزيده است، سينه اي پهن و سري بزرگ با يال مرغوله اي دارد. شير همدان از شيرهاي دوره ي هخامنشيان در نقش هاي تخت جمشيد بدين لحاظ متمايز است که شيرهاي آن دوره، قسمت هاي سر و يال و اندام هايشان از قطعات جداگانه تشکيل شده است، در صورتي که شير همدان تنديسي يک پارچه است.
برخي از محققان، از جمله هانريش لوشه، باستان شناس آلماني، معتقد است که شيرسنگي همدان از ساخته هاي يونانيان است که به احتمال قريب به يقين به دستور اسکندر مقدوني، پس از فتح ايران و هنگام بازگشتن از اکباتان به بابل ( 324 ق.م. ) ازتخته سنگ هاي کوه خورزنه نزديک همدان تراشيده شده و بر دروازه ي خراسان ان شهر به مثابه ي يادبود نصب کرده اند.
اما رومن گيرشمن، باستان شناس معروف فرانسوي، در اين مورد نظر متفاوتي دارد: « فقط چند اثر از عصر مادها در ايران باقي مانده است که يکي از آن ها شير عظيم سنگي همدان است که قسمت اعظم آن خراب شده ».(24)
« از طرفي علاقه ي خاص ايرانيان به حضرت علي ( عليه السلام ) که در شجاعت و شهامت او را به شيرمثل مي زنند و همچنين نسبت دادن رواياتي از برخوردهاي آن حضرت و شير، بهترين و مناسبت ترين موقعيت را براي کارگذاشتن مجسمه ي شير روي گورها و زنده کردن اين سنت در دوران اسلامي به وجود آورده است. در دشت ارژن بقعه ي کوچکي است که آن را قدمگاه حضرت علي ( عليه السلام ) مي دانند و بدان شاه سلمان مي گويند و با اين که حضرت علي ( عليه السلام ) هرگز به ايران نيامده اند، به خاطر ارادت خاصي که مردم ايران به ايشان دارند، داستان گرفتار شدن سلمان فارسي به شير و هويدا شدن حضرت علي ( عليه السلام ) و نجات سلمان را در همين محل مي دانند. شرح اين داستان، به نفصيل، در کتاب آثار عجم آمده است. »(25)

پي‌نوشت‌ها:

1- پيک نوجوانان، ش8، ص6.
2- برخي از پژوهشگران عقيده دارند از زمان ناصر الدين شاه و از سال 1280 ق.، شير و خورشيد نشان رسمي ايران شده است. ( نگاه کنيد به: فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 282. )
3- قاليچه هاي شيري فارس، صص 13 و 15.
4- سفرنامه ي کمپفر، ص 222.
5- شاهنامه ي فردوسي، ج2، ص 213.
6- مثنوي معنوي، دفتر اول، ص 15.
7- خمسه نظامي، ص 150.
8- ويس و رامين، ص 123.
9- « چيزي که هست گويا برخي از دولتيان مي ترسيده اند که از سرپا ايستادن شير و شمشير به دست گرفتن آن، گمان جنگ جويي به دولت ايران رود و آن را با حال ناتواني دولت سازگار نمي دانسته اند، از اين رو با سياست راه رفته و بر روي نامه هاي وزارت خارجه و همچنين بر روي برخي سکه ها، شير را خوابيده و بي شمشير نقش مي کرده اند. » ( به نقل از کاروند کسروي، به کوشش يحيي ذکاء، انتشارات جيبي، ج2، 1356، ص108 ) درباره ي ايستادن و شمشير به دست گرفتن شير، داستاني در آن زمان بر سر زبان ها بوده که به رغم محرز نبودن درستي يا نادرستي اش، بي مورد نيست آن را در اين جا ذکر کنيم: « گفته مي شودچون در دوره ي صدارات حاجي ميرزا آقاسي، دروضع شيرعلامت دولت ايران تغيير داده شد، ... سفير يکي از دول بزرگ هم جوار نزد ميرزا آقاسي آمد و نسبت به اين اقدام دولت اعتراض کرد و رسماً منظور دولت ايران را از اين حرکت جويا شد، حاجي ميرزا آقاسي با نهايت سادگي، لبخندي زده، گفت: شير حيوان است و از اين رو مثل انسان که رفتار نمي کند، گاهي اوقات از نشستن خسته مي شود و بر مي خيزد. ... چنين موضوعي آن قدرها هم مهم نيست که سبب گفتگو شود. »( يحيي ذکاء، هنر و مردم، ش 32 و 33، ص 25. )
10- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي، ص 282.
11- کاروند، صص 108-109.
12- محمد علي جمال زاده، « شير و خورشيد در پرچم ايران و سکه هاي قديمي »، هنر و مردم، ش 41 و 42.
13- کاروند، صص 106-105.
14- مجله ي هنر و مردم، ش 32 و 33، خرداد و تير 1344، ص 29.
15- سيد سعيد سيد احمدي زاويه، شعر و فرش، پايان نامه ي کارشناسي ارشد پژوهش هنر، دانشگاه هنر، 1374، صص 110 و 111.
16- بازتاب آن در ادبيات ايران را، مثلاً در اين بيت منسوب به حافظ مي تواند ديد که مفهوم عکس آن، يعني فرار شير از مقابل آهو، مدنظر است: عجايب ره عشق اي رفيق بسيار است/ ز پيش آهوي اين دشت شير نر بدويد. ( ديوان حافظ، ص81 ).
17- هنر ايران، آندره گدار، ص 47.
18- اين تابلوي منسوب به بهزاد که فقط شير موضوع آن است، به خاطر دقت واقع گرايانه ي هنرمند بر خصوصيات ظاهري و فيزيکي موضوع، امروز يکي از بهترين اسنادي است که مي توان بر اساس آن دانست که برخي از ويژگي هاي ظاهري و جسماني شير نر ايراني چگونه بوده است.
19- سيد محمد علي جمال زاده، « بيرق هاي ايران در عهد صفويه »، هنر و مردم، ش 39 و40، ص11.
20- جهان فروري ( بحثي در ايران کهن )، ص 48.
21- سفرنامه کارستن نيبور، ص 162.
22- قاليچه هاي شيري فارس، صص 18-16.
23- هانريش، لوشه، « شير اکباتان » ،ترجمه و تحشيه ي پرويز اذکائي، مجله ي باستان شناسي و تاريخ، سالم هشتم، ش2، صص 40-37.
24- ايران از آغاز تا اسلام، ص 121.
25- قاليچه هاي شيري فارس، ص 18.

 

منبع مقاله :
ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.